رضوانرضوان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

عسلی

اللهم عجل لولیک الفرج

  مژده ای اهل ولا نیمه ی شعبان آمد   بوی عطر ختن و نرگس و ریحان آمد   نرگس آورد به دنیا پسری فرخ روی   که ز یمن قدمش دیده به حیران آمد         چهارشنبه بعداز ظهر به اتفاق خاله مهین و نرگس جون رفتیم جشن نیمه شعبان ،که یه مجلس زنانه بود و خیلی هم شلوغ بود و با شربت وشیرینی ومیوه وشکلات از همه پذیرایی کردند و مجلس باصفایی بود و واقعا فیض بردیم ورضوانم وقتی خانم مداح میخوند دست میزدو میرقصید آخر مجلس بادبادکایی که برای تزیین خونه به کار رفته بود بین همه بچه های مجلس تقسیم شد که دوتای آخر که گره شون بازنشد نصیب عسل مامان شد که الهی من فداشم کل...
22 خرداد 1393

17 ماهگیت مبارک

امروز دختر نازم 17 ماهه (1سال و 5 ماهه) شده مبارک باشه عزیزززززززززم  حالا دیگه با حرکات قشنگت به ما میفهمونی که چی میخوای تازشم اگر کمی حواسمون نباشه یا بهت یه چیزی ندیم جیغ میزنی وقهر میکنی . مامان فدات بشه الهی جونم راستی بابات 12 خرداد از طرف محل کار برای شرکت در مراسم ارتحال امام به تهران و قم سفر کرد که در این سفر به نیاسر هم رفته بودن و کلی هم بهشون خوش گذشت وبرای ما هم عرقیجات و گلاب و سوهان و برای دختر عسلش لباس و یه کامیون اسمارتیسی سوغات آوورد و 15 خرداد از سفر برگشت و ماهم توی این چند روز خیلی دلمون واسش تنگ شد . ...
17 خرداد 1393

سفرهای زیارتی درسال 92

ما در سال92سه سفر زیارتی رفتیم اولیش که عید بود که من و بابایی وشما به همراه آقاجون و مامان جون(مامانی) خانواده خاله مهین که خاله زینب و خاله مریم هم باهاشون بودن دو ماشینه به قم  زیارت حضرت معصومه و مسجد جمکران رفتیم وبعد رفتیم تهران و از برج میلاد و کاخ سعدآباد دیدن کردیم وخلاصه توی فرصت کم با تلاش های بابایی تونستیم یه چند جارو بگردیم که خیلی هم خوش گذشت اون موقع  شما دوماه نیم سن داشتی                       اینم یه عکس از رضوان و باباش توی کاخ سعد آباد واما سفر دوم که به مشهد رفتیم که شما ومن و بابایی و خاله مریم وآقاجون و مامان جون (بابایی) بودن تقریبا 8روز مشه...
12 خرداد 1393

عکس های رضوان گلی از2 ماهگی تا 6ماهگی

عذر خواهی میکنم بابت کیفیت پایین عکس ها چون همگی با موبایل گرفته شدن 2 ماهگی عسل مامان       ا نگشت خوردن رضوان توی 4 ماهگی   حمام دو روز بعد از واکسن 4 ماهگی خونه آقاجون ،که ماما جون زحمتش رو کشید   اسباب بازی که خاله مریم از سفر تهران توی 5 ماهگی برای رضوانی سوغات آوورد خنده های قشنگ جگر طلام 5 و 6 ماهگی  ...
7 خرداد 1393

رضوان در محرم 92 و شرکت درهمایش شیرخوارگان حسینی

       کودکم را نذر یاری قیام تو میکنم    یا صاحب الزمان این شعاری بود که درهمایش همه مادران باهم سر دادن ، اون روز جمعه بود و من وخاله مهین و دخترش نرگس و خاله زینب شما را به حسینیه ثارالله اهواز که مراسم در آنجا برگزار میشد  بردیم و بابابی زحمت رسوندن ما را به حسینیه کشید ، خیلی شلوغ بود ماکه رسیدیم داخل حسینیه مملو ء از جمعیت بود و ما مجبور شدیم روی فرشهایی که بیرون از حسینیه پهن شده بود بشینیم که چند دقیقه بعد اونجا هم پر ازجمعیت شد . اون روز دلم واقعا شکست برای مظلومیت امام حسین که حتی به فرزند کوچکش هم رحم نکردن واین یار شش ماهه امام شد اسوه بزرگ ایثار و شهادت عزیزم امیدوارم در زندگی...
3 خرداد 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسلی می باشد